🌎ما دو تا خواهریم و هر دو معلم و عاشق بچهها و زمین...
🌎 داستان خلقت مندرزمین از اون جایی شروع شد که یک روز اسماء که عاشق سفر و طبیعتگردی و تجربه بود، متوجه شد که در سفرهایی که همراه با تورلیدرها کارهایی رو انجام میده و بهشون کمک میکنه، تا مثلا بدون امکانات زیاد، کتری چای رو روی آتش سوار کنند یا توی کیسه خواب و سرما با یه بطری آب، پاهاشون رو گرم نگه دارند، این تجربهها سفرش رو لذتبخشتر و پربارتر میکنند! فهمید که سفر و طبیعت برای رشد و تجربه و یادگیری یک فضای نامحدود و بیهمتاست! و چون عاشق بچهها و آموزش بود، فکر کرد که چقدر کیف داره که یک روزی این یادگیری و تجربهکردنها رو برای بچهها هم فراهم کنه... بالاخره ایدهش رو با نسا مطرح کرد و در حالی که چشمهاشون میدرخشید، وسط ذوق و شعف دوتاشون، مندرزمین متولد شد!
🌎ما دو تا خواهریم و هر دو معلم و عاشق بچهها و زمین...
🌎 داستان خلقت مندرزمین ازونجایی شروع شد که یک روز اسماء که عشق سفر و طبیعتگردی و تجربه بود، متوجه شد که در سفرهایی که همراه با تورلیدرها کارهایی رو انجام میده و بهشون کمک میکنه تا طنابی رو به جایی متصل کنند یا چطور بدون امکانات زیاد، کتری چای رو روی آتش سوار کنند یا توی کیسه خواب و سرما با یه بطری آب، پاهاشون رو گرم نگه دارند... دید که چقدر همین تجربه ها در بستر سفر و طبیعت برای رشد و تجربه و آموزش به آدمها وسیع و نامحدود و بیهمتاست! و چون عاشق بچهها و آموزش هم بود، فکر کرد که چقدر کیف داره که این رشد و تجربهها رو برای بچه ها فراهم کنیم. ایدهش رو با نسا مطرح کرد و وسط ذوق و شعف دوتاشون، مندرزمین متولد شد!
ما در مندرزمین یه شعاری داریم: کسی چیزی را که نمیشناسد دوست نخواهد داشت. و کسی چیزی را که دوست ندارد، مراقبت نخواهد کرد...